وقتی که خبر قبولی توی این
دانشگاه رو دیدم
دوستش نداشتم. نمیخواستم برم. اون هم منو دوست نداشت و تا میتونست من رو اذیت
کرد که فکر انصراف از دانشگاه جدی به سرم زد و حتی در شرف اجرا بود. یادمه که کمک
خدا بود و بس و مشکلات دانشگاه بعد از یک ماه حل شد و نیازهای اولیه من تو دانشگاه
حل شد. گریه شوق ریختم.
از امکانات دانشگاه راضی بودم از استادها
همینطور و همهچی خوب پیش میرفت پذیرفته بودم که دانشگاه شریف نیستم و سعی بر این
داشتم با وضعیت موجود تلاش کنم. تا اینکه اون موضوع کذایی پیش اومد. اونم درست وسط
فرجهها و بدترین نتایج این 18 سال اخیر رو کسب کردم. دیگه فکر میکردم تمام شدم.
نه امید تحصیلی نه آینده و نه ...
اردیبهشت نزدیک تولدم بود خودم رو جمع کردم و
برای امتحانها و نتایج مقبول بود. طول کشید که با واقعیتها کنار بیام؛ تا اینجا
داستان تکراریه شاید قبلاً هم جایی نوشته باشمش. مسئله اصلی این بود که من پارسال
میخواستم استاد مشاورم رو از دانشگاه شریف بگیرم ولی بد عمل کردم و از لحاظ
تحصیلی خوب عمل نکردم. چندین ماه عقب افتادم و با استاد مذکور تا به امروز چشم تو
چشم نشده بودم. طی یک ماه اخیر تصمیماتم خیلی عوض شده و موقعیتهای جدیدی پیش روی
من قرار گرفته. الان این فرصت رو دارم که جبران کنم و شاید بشه مسیر زندگیم رو
تغییر بدم و اونی بشم که رویاشو میدیدم. زندگی بهم نشون داده که از کشتنهای
روی زن برده نیست...
ادامه مطلبما را در سایت زن برده نیست دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 2khaterate-fardac بازدید : 8 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 0:32